Web Analytics Made Easy - Statcounter

عاشقانه‌ترین توصیفی که می‌توان از او داشت این است که عاشق حضرت زهرا (س) و فرمانده گردان یازهرا (س) بود و با اصابت ترکش به پهلو شهید شد؛ مداحی دلسوخته بود و وقتی به پای صوت دعای کمیل او بنشینی، از سوز دل خواندن او را متوجه می‌شوی و میان همین اشک‌ها بود که رزق شهادت خود را از حضرت مادر (س) گرفت.

دوست دارم پسرم سرباز امام زمان (عج) شود

محمدرضا تورجی‌زاده در سال ۱۳۴۳ در خانواده‌ای مذهبی و ساده به‌دنیا آمد، پدرش اطراف مقبره علامه مجلسی نانوایی داشت و در گرمای طاقت‌فرسای تابستان و کنار تنور روزه‌هایش را می‌گرفت و در شب‌های ماه رمضان با وجود خستگی زیاد همه باهم به دعای ابوحمزه اقای مظاهری می‌رفتند؛ مقلد امام (ره) بودند و در همان روز‌هایی که بسیاری حتی جرأت بردن نام امام (ره) را نداشتند و داشتن رساله او جرم بود، آن را در منزل داشت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

محمدرضا حدودا ۴ ساله بود که اتفاقات زیادی برای او می‌افتاد؛ مادرش در آن روز‌ها زیاد به حضرت زهرا (س) متوسل می‌شد و در میان یکی از همین توسل‌ها بود که با خدای خود گفته بود «دوست دارم پسرم سرباز امام زمان (عج) بشود» و از همان روز بود که مشکلات قبلی به سراغ محمدرضا نیامد.

با وجود ضربه باتوم‌ها دست از کار خود برنداشت

سال ۱۳۵۷ بود که محمدرضا با چند جوان انقلابی از هم محله‌ای‌هایش دوست شد و به همین واسطه وقتی ۱۴ ساله بود با شجاعت فراوان اعلامیه‌های امام (ره) تکثیر و پخش می‌کرد؛ یک‌شب که با برادر و پدرش به مسجدی در خیابان فروغی رفتند آقای کافی سخنرانی داشت وبا پایان سخنرانی بود که همه جمعیت به سمت بیرون حرکت کردند و شعار دادند و همان حین بود که مأموران ساواک هم به مردم حمله کردند.

پدر و برادر محمد همدیگر را پیدا کردند، اما محمد چند ساعت بود که گم شده و وقتی پیدا شد، کمر او سیاه و کبود شده بود و ظاهرا چندین ضربه با باتوم خورده بود، اما بعد از این اتفاق هم دست از فعالیت‌هایش برنداشت و حتی شب‌های بعد مشغول به شعار نویسی شدند.

دیگر جای صبر نیست

با شروع جنگ چندین بار به محل اعزام رفت، اما می‌گفتند باید اجازه کتبی از پدرت داشته باشی و پدرش هم می‌گفت دیپلمت را که گرفتی برو؛ سال ۱۳۶۰ بود که یک روز به خانه آمد و شروع به جمع‌آوری وسایلش کرد و در پاسخ به تعجب مادرش گفت: «حضرت امام پیام دادند برای جبهه رفتن کسب اجازه از پدر شرط نیست و من اگر تا الآن صبر کردم به احترام شما بوده، اما دیگر جای صبر نیست.»

محمدرضا احترام و علاقه زیادی برای سادات قائل بود؛ روزی یکی از هم‌رزمانش که برای بار اول به جبهه رفته بود دنبال بود تا به گردان یازهرا (س) برود، اما می‌گفتند ظرفیت تکمیل است؛ نزد فرمانده گردان رفت و گفت: «آقای تورجی من دوست دارم به گردان یازهرا (س) بیایم.» و محمدرضا پاسخ داد: «شرمنده جا نداریم» و او نیز گفت: «من می‌خواهم به گردان مادرم بروم، برای چی جا ندارید؟»؛ محمدرضا جا خورد و پرسید: «اسمت چیه؟» که پاسخ گرفت سید احمد و همان موقع نام او را در گردان ثبت کرد و وقتی سید احمد به داخل گردان رفت متوجه شد بیشتر بچه‌ها از سادات هستند.

هرچقدر می‌خواهی بنویس، اما حرفت را پس بگیر

یک‌روز که محمدرضا داخل چادر فرماندهی نشسته بود یکی از بچه‌ها درخواست مرخصی داشت و او قبول نمی‌کرد؛ عصبانی از چادر بیرون آمد و گفت: «شکایت شما را به مادرم می‌کنم» و همین حرف کافی بود تا محمدرضا با پای برهنه و صورت خیس بیرون بدود و بگوید: «این برگه مرخصی، سفید امضا کردم هرچقدر دوست داری بنویس، اما حرفت رو پس بگیر...»

به رسم مادر... 

صبح روز ۵ اردیبهشت بود که محمدرضا بعد از سرکشی به نیرو‌ها به سنگر رفت؛ سنگر کوچک بود و ۵ نفر کنار هم نشسته بودند که با انفجاری مهیب خراب شد؛ محمدرضا در همان حالتی که نشسته بود مجروح شده بود و لبخندی زیبا به لب داشت و وقتی قرار شد او را از سنگر بیرون بیاورند تازه متوجه شکاف عمیق پهلوی چپ و خونی شدن بازوی راست او شده بودند.

قرار شد او را به پایین منتقل کنند و هنوز چند دقیقه از رفتنش نگذشته بود که پشت بی‌سیم اعلام کردند: برادر تورجی رفت پیش حاج حسین و حال و هوای آن لحظات اردوگاه دقیقا حال و هوای لحظات اعلام خبر حاج حسین را گرفتـ.

گریه نکنید، پسرم راضی نیست

محمد نیروی رسمی سپاه بود، اما تقریبا هیچگاه از لباس سپاه استفاده نکرد و می‌گفت: «این لباس حرمت داره و مقدس است، اما قبل از دفن این لباس را به من بپوشانید می‌خواهم با آن وارد محشر شود.»

وصیت کرده بود مادر و پدرش او را داخل قبر بگذارند؛ مادر درب تابوت را باز کرد و از داخل کیفش شانه و عطر درآورد و مو‌های پسرش را شانه کرد، به او عطر زد و بعد هم شروع به سخنرانی کرد و اجازه نداد کسی گریه کند و می‌گفت پسرم راضی نیست.

این قبر را یک ماه برای من نگه‌دارید

 محمد کنار رفیق همیشگی‌اش سید رحمان هاشمی به خاک سپرده شد؛ یک ماه قبل از شهادتش بود که قبر کنار سید رحمان را به مسؤول گلستان شهدا نشان داده و گفته بود اینجا را یک ماه برای من بگذارید.

شب جمعه اول ماه رمضان با هفتم محمدرضا هم‌زمان شده بود و قرار شد اول مراسم افطاری و بعد دعای کمیل برگزار شود؛ یکی از دوستان محمد به محض ورود به مراسم شروع به گریه کرد و وقتی اطرافیان علت را پرسیدند اینطور پاسخ داد: «محمد چند روز قبل از شهادتش می‌گفت من دوست دارم در مراسمم اول به مردم شام بدهند و بعد دعای کمیل باشد.» و بدون هیچ دخالتی بود که این خواسته محمد هم اجرا شد.

منبع: فارس

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: شهید پاسداری دوست دارم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۱۸۳۷۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

به عراق صادرات داریم اما بخاطر مسائل بانکی نمی توانیم پولش را بگیریم

به گزارش خبرآنلاین محمدرضا شهیدی افزود: تولیدکننده از حداکثر پتانسیل برای ارتقای کیفی و کاهش قیمت محصولات برای رقابت با برندهای دیگر مانند تولیدات چینی استفاده می‌کند؛ اما شرایط صادرات باید توسط سازمان توسعه تجارت فراهم شود. متاسفانه دخالت معاونت و کمیته‌های دولت در امور بنگاه‌ها هیچ‌گاه به شکل ریل‌گذاری صادراتی نبوده و تنها صنایعی که از اقدام مثبت دولت در صادرات بهره‌مند شده‌اند، کانی‌های فلزی و غیرفلزی و همچنین پتروشیمی‌ها بوده‌اند که آنها هم به نوعی متعلق به دولت هستند.

شهیدی اظهار کرد: امروزه چنانچه به عراق صادرات انجام شود، برای دریافت پول با مشکل مواجه هستیم؛ چرا که حتی در این کشور نتوانسته‌ایم یک ‌شبه‌بانک برای تبادلات مالی ایجاد کنیم، اما تا دلتان بخواهد نهادهای مسوول در این زمینه داریم.

وی با اشاره به اینکه نهادهای مسوول نتوانسته‌اند در نمایشگاه اکسپو از تمام ظرفیت‌ها استفاده کنند، عنوان کرد: تولیدکننده باید به کار تخصصی خودش یعنی تولید بپردازد و ایجاد سازوکارهایی مانند دعوت از هیات‌های تجاری برعهده مسوولان و متولیان است و متاسفانه امروز شاهدیم که تعداد خارجی‌های حاضر در نمایشگاه ‌درصد ناچیزی از شرکت‌کنندگان را تشکیل می‌دهد. 23302 برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902905

دیگر خبرها

  • چرا سردار زاهدی نمی خواست لباس سپاه را بپوشد؟
  • به عراق صادرات داریم اما بخاطر مسائل بانکی نمی توانیم پولش را بگیریم
  • پاسداری از خون و راه شهدا، رسالت همگانی
  • محبی کاندیدای بهترین لژیونر تازه‌وارد لیگ روسیه
  • دیدار با خانواده شهیدی که به دست اسرائیل به شهادت رسید/ عکس
  • محمد محبی؛ نامزد جایزه بهترین تازه‌وارد لیگ برتر روسیه شد
  • محمد محبی نامزد جایزه بهترین تازه‌وارد لیگ روسیه
  • محمد محبی نامزد جایزه بهترین تازه‌وارد لیگ برتر روسیه
  • روایت شهید فاطمیون + فیلم
  • روایت خسروپناه از سجایای اخلاقی محمدرضا سنگری